تا شقایق هست، زندگی باید کرد




 

داستان کوتاه طنز موتور گازی و بنز - آکا

 

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!

خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.

یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه دوباره موتور گازیه قیییییژ ازش جلو زد!

دیگه پاک قاط میزنه، پا رو تا ته میگذاره رو گاز، با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.

همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!

طرف کم میاره، راهنما میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده بزنه کنار.

خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا تو خدایی! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی کل مارو خوابوندی؟!

موتوریه با رنگ پریده، نفس ن میگه: والله . داداش خدا پدرت رو بیامرزه که واستادی. آخه . کش شلوارم گیر کرده به آینه بغلت !!!!


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رها 1388 فیلم پارتی در تهران پورتال جامع علمی و خبری lovejustyou 97 پخت غذا به شکل نوین محصولات موجود namayandegiyakhchalsepehr پایان نامه و مقالات و پروژه های برنامه نویسی هوپاد اخبار سایت بلگ بیست